مؤخره: ایستایی یا تکینی

اگر حتا ژرف‌بین‌ترین بنیان‌گذاران هم نمی‌توانند برای بیشتر از ۲۰ تا ۳۰ سال آینده برنامه‌ریزی کنند، آیا می‌توان درباره آینده خیلی دور صحبت کرد؟ ما هم چیز خاصی نمی‌دانیم اما می‌توانیم شمایی کلی از آن را ببینیم. «نیک باستروم» فیلسوف چهار الگوی محتمل برای آینده بشریت را توصیف می‌کند.

مردم عهد باستان تمام تاریخ را در تناوب ابدی بین آبادانی و ویرانی می‌دیدند. فقط در این دوره اخیر است که مردم جرئت کرده‌اند که به گریز دائمی از سیاه‌بختی امیدوار باشند ولی هنوز این نگرانی محتمل است که آیا ایستایی و سکونی که ما به آن فکر می‌کنیم، خودش دوام خواهد آورد یا نه.

با این که ما معمولاً شک و تردیدهایمان را سرکوب می‌کنیم اما در عوض به نظر می‌رسد که پیش‌فرض خرد عرفی این است که همه دنیا به سمت توسعه‌ای مسطح، مانند سطح زندگی کشورهای مرفه دنیا، همگرا خواهد شد.

با توجه به جغرافیای به هم پیوسته دنیای معاصر و قدرت تخریبی بی‌سابقه تسلیحات مدرن، سخت است که به این فکر نکنیم که اگر یک فاجعه بزرگ در اجتماع رخ دهد، چه اتفاقاتی می‌افتد. این فاجعه محتمل، وحشت و ترس ما را بیشتر می‌کند و ما را به سناریوی سوم می‌رساند: سقوطی چنان ویرانگر که ما در آن دوام نخواهیم آورد.

تصور آخرین مورد از چهار آینده محتمل بسیار سخت است: حرکتی شتابناک به سوی آینده‌ای بسیار بهتر. نتیجه چنین پیشرفت عظیمی می‌تواند چند شکل متفاوت داشته باشد اما همه آن‌ها آن قدر با زمان حال متفاوتند که توصیف آن‌ها بسیار چالش برانگیز است.

آینده کدام یک از این چهار حالت است؟

فروپاشی متناوب نامحتمل است: دانشی که تمدن بشری بر روی آن بنا شده است، آن قدر گسترده است که نابودی کامل بشر بسیار محتمل‌تر از یک دوره طولانی تاریکی و بعد دوباره احیا و برخواستن انسان باشد. اگر انقراض کامل هم رخ بدهد که دیگر هیچ آینده‌ای برای بشر وجود ندارد که بخواهیم درباره آن بحث کنیم.

اگر آینده را زمانی تعریف کنیم که به طور کامل با زمان حال فرق دارد، اصولاً خیلی از مردم در انتظار آینده نیستند. در عوض آن‌ها منتظر جهانی‌سازی بیشتر، همگرایی و شباهت هستند. در این سناریو، کشورهای فقیرتر به کشورهای ثروتمند می‌رسند و دنیا به عنوان یک کل به یک اقتصاد مسطح می‌رسد. اما اگر دنیای مسطح و جهانی‌سازی شده محتمل باشد، آیا می‌تواند دوام بیاورد؟ در بهترین حالت، رقابت اقتصادی بین افراد و شرکت‌ها در کل سیاره از هر زمانی بیشتر می‌شود.

با این حال اگر رقابت را در کنار منابع مصرفی کمیاب بگذاریم، سخت بتوان تصور کرد که یک جهان مسطح چطور می‌تواند تا ابد دوام بیاورد. بدون فناوری جدید که بتواند فشار رقابت را از بین ببرد، فوران رکود و ایستایی احتمالاً منجر به نزاع و درگیری خواهد شد و در اثر چنین نزاع بزرگ جانی، رکود و ایستایی منتج به انقراض خواهد شد.

فقط سناریوی چهارم باقی می‌ماند که ما فناوری‌های جدیدی بسازیم که آینده را بسیار بهتر می‌کنند. دراماتیک‌ترین نسخه این پیامد «تکینی» است، نامی که به نتایج متصور از فناوری‌های قدرت‌مند و جدیدی که از محدودیت فعلی درک و فهم ما فراتر می‌رود، داده شده است. «ری کورزویل» مشهورترین متخصص «تکینی» با «قانون مور» شروع می‌کند و رشد نمایی را در موضوعات روز چند شاخه مختلف دنبال می‌کند و با اطمینان «هوش مصنوعی فوق انسانی» که در آینده به دست خواهد آمد را به ما نشان می‌دهد. بر اساس نظریه «کورزویل»: «تکینی نزدیک است» و ناگزیر رخ خواهد داد و ما فقط باید خودمان را برای آن آماده کنیم تا بتوانیم آن را بپذیریم.

اما مهم نیست که چه تعداد از موضوعات را ما می‌توانیم دنبال کنیم، آینده خود به خود رخ نمی‌دهد. این که تکینی چه شکلی خواهد بود اهمیت کمتری از دو انتخاب درنده پیش روی ما در حال حاضر دارد:هیچ چیز یا بعضی چیزها. کاملاً بستگی به ما دارد. نمی‌توانیم این موضوع که آینده بهتر خواهد بود را مسلم و حتمی فرض کنیم و همه این‌ها یعنی این که ما باید برای ساختن آن از همین امروز کار کنیم.

این که ما قدر این فرصت‌های منحصر به فردی را که داریم بدانیم و در طول حیات خودمان چیزهای جدیدی را بسازیم بسیار مهم‌تر از این است که آیا تکینی در مقیاسی کیهانی و در تمام کیهان رخ خواهد داد یا نه.

کار ما امروز این است که به دنبال راه‌های منحصر به فرد برای آفریدن چیزهای جدیدی باشیم که آینده را نه فقط متفاوت، بلکه بهتر می‌کنند، یعنی از صفر به یک برویم. گام نخست و مهم‌ترین گام استقلال اندیشه است. فقط با نگاه دوباره به دنیایمان، نگاهی همان قدر تازه و شگفت‌انگیز که نیاکان ابتدایی ما اولین بار آن را دیدند، می‌توانیم هم آن را از نو بسازیم و هم آن را برای آیندگان نگه داریم.